برگزیده

کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 308

بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

چله ی تابستان-گرمای سخت

دندان عاریه-دندان مصنوعی

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

خالی بند-چاخان-دروغ گو

دیالله-زود باش دیگه !
خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

چشم و همچشمی-رقابت

حالی کردن-فهماندن

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن

اگر بمیری هم(به‌هیچوجه، هرگز)

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)
خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

روغن داغ-روغن گداخته
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

تیپا خوردن-رانده شدن

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

ترش کردن-عصبانی شدن

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

دست خوش !-آفرین

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

بند-ریسمان-طناب-رشته

تک و دو-دوندگی-درماندگی

جاری-زن برادر شوهر

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
 

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

حیوونکی-نگا حیوانکی

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

 

خرابکار-اخلالگر-تروریست

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

 
بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

بد زبان- بد دهن

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن

پینه-وصله-پوست سخت شده

حاملگی-آبستنی

دله-هرزه-چشم چران-پرخور

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
پَلِه-پول

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

پیش کردن گربه-راندن گربه

درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم

خدا به رد-در پناه خدا

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

زار-نا به سامان-خراب-بد

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

از زمین سبز شدن(ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن، به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن)

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

جگری-به رنگ جگر

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

چِخه-نگا. چِخ

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

تر دماغ-سرحال-شنگول

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

اشک تمساح(گریه ی دروغین)
حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

ترش ابرو-عبوس

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

چاک کردن-نگا. چاک دادن

رفتگار-رفتنی-مردنی

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

راه راه-دارای خطوط موازی

زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن
چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

ادرار بزرگ-مدفوع

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

 

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

دلمه شدن-بسته شدن

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

دو جین-دوازده تا

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

دستکاری-دست بردن در چیزی

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

رم دادن-رماندن-فراری دادن

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

خلق الله-مردم

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

 

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

جاری-زن برادر شوهر

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن

باجی-خواهر-زن ناشناس

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

رو انداز-لحاف

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن

از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز
افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

پیاله فروشی-میخانه

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

 

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

تخت سینه-وسط سینه

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن
آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
 

بلا نسبت-دور از جانب شما

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

رو شور-سفیداب

چشم شور-آن که چشم زخم زند

دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

رمباندن-خراب کردن

 

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

بی سکه-بی اعتبار

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

پشم علیشاه-درویش بی قدر

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

آمدن-آغاز به کاری کردن

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

 
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

رومیزی-منسوب به میز

چیله-هیرم-خاشاک

 

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

دو دل-مردد-بی تصمیم

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

پابوس-زیارت

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن
از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)
از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

دست فرمان-مهارت در رانندگی

ابتدا به ساکن(ناگهانی، بی‌مقدمه)

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

 

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده

به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

 
دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن
 

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم
دور تسبیح-بسیار و بی شمار

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی

اجاق-دودمان

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

 

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

جگر گوشه-فرزند

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

تِر زدن-خراب کردن کار

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

خرناس-نگا. خُرخُر

خرده قرض-بدهی اندک

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

تِر زدن-خراب کردن کار

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

آتشی(تندخو، زودخشم)

دلقک بازی-مسخره بازی

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

چیله-هیرم-خاشاک

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

ترک بیلمز-آدم نادان

حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است

 

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده

 

تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

داغان-از هم پاشیده-پریشان

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن

خال مَخال-خال خال

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت
چال-گودی-حفره

تریاکی-معتاد به تریاک

دستِ راست-سمت راست

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

ذِله کردن-ذله آوردن

جامه شور-رختشوی

دل کسی آمدن-دل آمدن

به تور زدن- به تور انداختن

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن
دو لَتی-در دو لنگه ای
از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)
امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

جا-رختخواب-بستر

پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

 

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

بابا غوری-نابینا-کور

دست بده داشتن-بخشنده بودن

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار

درگاهی-آستانه

 
از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

آبِ کبود-آسمان

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

دل و دماغ-دل و حوصله

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
این خاکدان(دنیا)

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

تیز بزی-فورن-بی درنگ

تحصیل کرده-درس خوانده

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

زود رنج-نازک دل-حساس

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

به تور زدن- به تور انداختن

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

باش !-نگاه کن-ببین

 

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

 

جگر-عزیز-عزیز دلم

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن

حهاز-کشتی بزرگ

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

دیالله-زود باش دیگه !

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

خودسر-گستاخ-سرکش

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

 

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

دُنگ-سهم-حصه

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

دل گُنده-سهل انگار

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

 

پشم و پیله-ریش

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

 
تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

خیابان گز کردن-ول گشتن

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن
از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)

دور و دراز-فراخ و وسیع

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

خراشه-تراشه-خرده ی چوب

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

آشنا روشنا(دوست آشنا)

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)
حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
پاری ها-برخی-دسته ای از مردم

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

 

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است

آش دهن‌سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
خانه یکی-صمیمی و یکدل

چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

چهار چوب-محدوده-قاب

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

آمده-شوخی و لطیفه

خارج از حد-بیش از اندازه

آهو چشم(معشوق، شاهد)

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی
خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

تِر زدن-خراب کردن کار

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

خطایی-نوعیز آجر

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

جلز-نگا. جز

بنا بودن-قرار بودن

تپق-گرفتگی زبان

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

 

حبف و میل-ریخت و پاش

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

آب آتش زده-اشک

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

تحصیل کرده-درس خوانده

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن
زبان کوچکه-زبان کوچک

پُف-فوت-ورم-آماس

زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

پر و پخش-پراکنده

دومندش-دوم از آن

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)
به هر حال-در هر حال-در هر صورت
زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی
آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

برچسب زدن-تهمت زدن

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن
دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده
چلو-برنج آب کشیده

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

جیش-ادرار در زبان کودکان
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)

درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

 

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

دور از جناب ب-لانسبت

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

آتشی شدن(از کوره در رفتن)
حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن
آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

جاده کشیدن-راه درست کردن

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

چانه-گلوله ی خمیر نان
خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

دلمه شدن-بسته شدن
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

بار سرکه- ترش ابرو
زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

پِشک-نرمی و پرده های بینی

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

خاطره-یادگار

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

زبان پس قفا-نوعی گل است

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
حلال-زن یا شوهر

چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
آتشی شدن-از کوره در رفتن
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل
خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

دستکاری-دست بردن در چیزی

باریک-دقیق-حساس

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

از جگر گذشتن-نامردی کردن

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

 

خط افتادن-خراش افتادن

پا خوردن-فریب خوردن

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

 

بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن

خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

به تور زدن- به تور انداختن

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

به جا آوردن-شناختن

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن