برگزیده

کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 358

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

 

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن

چول-بیابان

 

چندر-رگ و ریشه ی گوشت

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

اصحاب منقل-اهل گفت‌وگو و سخن

این سفر-این بار

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

 

تخم جن-حرام زاده

خر گردن-گردن کلفت-بی عار

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

زهره دان-کیسه ی صفرا

داشتن-مشغول بودن

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد
بچه ی-اهل ِ

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت
اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)
دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن
 

بیا بیا- برو برو

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

خشخاشی-نان خشخاش زده

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن

آتشِ بسته(طلا)

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

رگ ترکی-تعصب نژادی

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

خیط شدن-نگا. خیت شدن

در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن
جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)

آب تاختن(پیشاب کردن)

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

چار دستی-قمار چهار نفری

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن
حق شناس-سپاس گزار

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

چی-چه-چیز

دایی اوغلی-پسر دایی

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

دله-ظرف حلبی

از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

پا واکردن-به راه افتادن بچه

جوغ-جوی آب

چشم دریده-خیره-درآمده

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

 
آب نخوردن چشم-امید نداشتن

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)

 

رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن

 

تیر در کردن-تیراندازی کردن

دقه-دقیقه

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

دست کج-نامطمئن-دزد

 

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

چس خوری-خست-بخل

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

خاطرجمع شدن-مطمئن شدن

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

چِخ کردن-راندن سگ

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

خرج و برج-خرج و متعلقات آن

 

آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

دور و دراز-فراخ و وسیع
دود چراغ-کشیدن شیره

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن
 

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

 

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

خِل-خلط بینی

خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
پُر کار-فعال-با پشتکار

آخرین تحویل-قیامت

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

 

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

ز ِله-ستوه-عجز

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

جفتک زن-لگد زن

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

 
درق دروق-درق درق
 

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

چنگ انداختن-چنگ زدن

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

چُغُل-سخن چین

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

خاک پاک-زادگاه

پشت-نسل-فرزندان

جلز-نگا. جز

به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

در نتیجه-سرانجام-عاقبت

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

 
از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن

انداختنی-جنس نامرغوب

چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

چُل-آلت مرد

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

رفتگار-رفتنی-مردنی

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

زبان نفهم-کودن-بی شعور

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

خوش خوراک-نگا. خوش خور

بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

پَخ-مسطح-بی ژرفا
زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

آب آتش زده(اشک)

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر

حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

 

فرسوده و خراب شدن

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

آواز شدن-شهره شدن
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

جای پا-اثر-نشانه-رد

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

 

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

 
آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)
برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

بخار-توانایی-شایستگی

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

دور تسبیح-بسیار و بی شمار

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

 

رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن
 

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

 
ار زبان کسی-از قول کسی
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

پلاس-اثاث مختصر منزل

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

 

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

داداشی-برادر در زبان کودکان

در زدن-کوبیدن در خانه

حساب کشیدن-حساب خواستن

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

جفتک زن-لگد زن

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

 

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

پاره آجر-شکسته ی آجر

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

جیره بندی-سهم بندی

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

دو به دو-دو تا دو تا

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

تار و مار-متفرق-پراکنده

حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت

اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

دلسرد کردن-ناامید کردن

آدم-نوکر

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن

اهل دود-سیگاری

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

 
چهار دستی-فراوانی
خر زور-نیرومند-پرزور

بنا گذاشتن-قرار گذاشتن

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

دوام کردن-دوام آوردن

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
خودی-آشنا

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

 
پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

تاب بازی-بازی کردن با تاب

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

زیر تشکی-رشوه

پیاله فروش-میخانه چی

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

بوق سگ-بسیار دیر وقت

خاطرجمع شدن-مطمئن شدن

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

افتادگی-پریشانی-احتیاج

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن

الحق(به‌راستی، حقیقتن)

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

پر و پخش-پراکنده

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

از خشت افتادن-بدنیا آمدن
اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

دله-ظرف حلبی

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

دست پیش-گدا

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

زحمت کشیدن-کار کردن
دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

جا دار-وسیع-فراخ

خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است

زنانه-ویژه ی زنان

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

دلقک-شخص مسخره

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)
پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

آبِ دندان-حریف ساده

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

 

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

بیرون روش-اسهال-شکم روش

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس

آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

اهل حال(دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی)

 

پیش رس-زود رس

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)
دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

تنوری-پخته شده در تنور

خودمانی-صمیمی-یکدل

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

 

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن
ریش شدن-ریش ریش شدن

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

ادرار بزرگ(مدفوع)
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

چس خوری-خست-بخل

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

 

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن

زندگی-مال-وسایل کار و خانه

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
آیَم سایَم-گاه‌کاهی

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر

پیش رس-زود رس

پارو-زن پیر
دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت

دزد و دغل-نادرست و مکار

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار
آدم ثانی(حضرت نوح)

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن
زود باش !-شتاب کن! عجله کن!
روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

 

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

خرس-چاق و درشت-تنومند

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح
برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن
الحق و الانصاف(انصافن، حقن)

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

 

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

پایین دست-طرف پایین

پاکاری-شغل پاکار

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

جایی-مستراح-توالت

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

بی سر و پا-پست-فرومایه

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

چلو-برنج آب کشیده

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن
رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن

باردار-آبستن-حامله

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی
داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

پابوس-زیارت

 

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

 

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

د ِ-پس-آخر

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

دال به دال-پشت سر هم

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

خدا برکت بده-نگا. خدا برکت

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها
آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

ته بر کردن-از ته بریدن

دمرو-کسی که دمر خوابیده

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

بُراق-خشمگین-عصبانی

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن
آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده

خیابان گز کردن-ول گشتن

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

جوشی شدن-عصبانی شدن

دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن
دست کم-حداقل

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

چار نعل-به سرعت-به تاخت

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

دوسیه-پرونده

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

 

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

آفتابی کردن-پدیدار کردن

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

خیره-بی شرم-پر رو

تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن

دستمالی-دست مالیدن

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

جاری-زن برادر شوهر

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

به سر دویدن- با سر رفتن

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

 

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

اُرد-درخواست-سفارش-دستور
خبره-ماهر-استاد
چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

دراز کش-افتاده-خوابیده

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

چار دیواری-خانه

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن
زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم
خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

جست زدن-پریدن-خیز برداشتن
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

زُل زُل-نگاه کردن زل زدن

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

چرسی-آدم معتاد-افیونی

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

دسته دیزی-قوم و خویش دور

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

زنیکه-زنکه

این دو کله‌دار-خورشید و ماه

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی
آمدن-آغاز به کاری کردن

زبون-حقیر-توسری خور

 

دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

دو به دو-دو تا دو تا

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

دَلِگی-هیزی-چشم چرانی
 

چار راه-محل تقاطع دو راه

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

چِخ کردن-راندن سگ

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

چته ؟-تو را چه می شود ؟

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

چل و چو-خبر دروغ-شایعه
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

جیغ و ویغ-داد و فریاد

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

دو کرپا-چمباتمه

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

ادرار کوچک-شاش

خش-صدای گرفته-خراش

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

تت و پت-لکنت زبان

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

دوا قرمز-پرمنگنات

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

 

دور-بار-دفعه-نوبت

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

خالی خالی-بدون چیز دیگری

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

خر زور-نیرومند-پرزور

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار

پشه زدن-نیش زدن پشه
خواهر خوانده-دوست صمیمی

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

چوب سیگار-نی سیگار

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

چلچل-خال خالی-ابلق

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

دو به دو-دو تا دو تا

از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

پول چای دادن-انعام دادن

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

 

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

تیر در کردن-تیراندازی کردن

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

جاشو-باربر

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

دو لبه-دارای لب کلفت

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

بابت-مورد-زمینه-موضوع

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن
آی زرشک(آی زکی)

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

دوش فروش-ربا خوار

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

 

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

 
آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا

اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

بچه ی-اهل ِ

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

دله دزدی-عمل دله دزد

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

دوا درمان-مداوا-معالجه

آهوی خاور(آفتاب)

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

 

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

خاطر داشتن-به یاد داشتن

مال دنیا

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

پیه سوز- پی سوز

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید

تنوری-پخته شده در تنور

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

حرف گوش کن-حرف شنو

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

 
آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)
از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بی‌جلا و جلوه شدن

زیر شلواری-زیر جامه

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)

با خدا-خداشناس-مومن

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار